آخرین مطالب آرشيو وبلاگ پيوندها
نويسندگان نوشته های کوچیک من وقتی کلاس سوم راهنمایی بودم داشتم داستان دختری رو که خیلی از خصوصیاتش شبیه من بود رو مینوشتم. در یه جای داستان دختر داستان مسابقات والیبال داشت و مسابقات هم براش خیلی ارزس داشت اون توی زدن سرویس اندکی اشکال داشت اما خوشبختانه با زدن سرویس هایی که اون زد 5 امتیاز آخر رو تیم اون ها بدست آورد و قهرمان شد. . . . . . . بعد از مدتی من مسابقات والیبال داشتم و توی زدن سرویس خیلی استرس داشتم . اما خوشبختانه من هم عین شخصیت داستانم تونستم سرویس ها رو به خوبی بزنم و 5 امتیاز آخر رو بگیرم. . . . . . . . به هرچی فکر کنی همون میشه من بهش ایمان پیدا کردم.!!! نظرات شما عزیزان: جمعه 20 بهمن 1391برچسب:, :: 14:30 :: نويسنده : مینا
![]() ![]() |